کد مطلب:34403
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:33
آيا درنهج البلاغه دربارة ذات حق و تعريف او بحثي شده است؟
بلي بحث شده است، زياد هم بحث شده است، ولي همه دراطراف يك نكته دور مي زند و آن اينكه ذات حق وجود بي حد و نهايت و هستي مطلق است و « ماهيت» ندارد، او ذاتي است محدوديّت ناپذير و بي مرز. هر موجودي از موجودات حد و مرز و نهايتي دارد، خواه آن موجود متحرك باشد و يا ساكن ( موجود متحرك نيز دائماً مرزهارا عوض مي كند) ولي ذات حق حد و مرزي ندارد و ماهيت كه او را درنوع خاصي محدود كند و وجود محدودي را به او اختصاص دهد دراو راه ندارد، هيچ زاويه اي از زواياي وجود، از ا و خالي نيست، هيچ فقداني دراو راه ندارد؛ تنها فقداني كه دراو راه دارد، فقدان فقدان است وتنها سلبي كه درباره او صادق است، سلب سلب است وتنها نفي و نيستي كه وصف او واقع ميشود، نفي هر نقص و نيستي از قبيل مخلوقيت و معلوليت و محدوديت وكثرت وتجزي و نيازمندي است و بالاخره تنها مرزي كه او درآن مرز پا نميگذارد. مرز نيستي است. او با همه چيز است، ولي در هيچ چيز نيست و هيچ چيز هم با او نيست؛ داخل درهيچ چيز نيست، ولي از هيچ چيز هم بيرون نيست. او از هر گونه كيفيت و چگونگي و از هر گونه تشبيه و تمثيل منزه است؛ زيرا همه اينها اوصاف يك موجود محدود و متعين و ماهيت دار است:
«مَعَ كُلِّ شَئ لابمُقارَنَةٍ وَغَيْرَ كُلّ شَئٌ لاِبمُزايَلَةِ.» (نهجالبلاغه، خطبه 1)
او با همه چيز هست ولي نه به اين نحو كه جفت و قرين چيزي واقع شود و در نتيجه آن
چيز نيز قرين و همدوش او باشد، و مغاير با همه چيز است و عين اشياء نيست، ولي نه به اين وجه كه ازاشياء جدا باشد و وجودات اشياء مرزي براي ذات او محسوب شود.]
«لَيْسَ في الْاَشياءِ بِوالج وَ لا عَنْها بِخارجٍ.» (نهجالبلاغه، خطبه 228)
[او در اشياء حلول نكرده است، زيرا حلول مستلزم محدوديت شيء حلول كننده و گنجايش پذيري اوست؛ در عين حال از هيچ چيز هم بيرون نيست زيرا بيرون بودن نيز خود مستلزم نوعي محدوديت است.]
«بانَ مِنَ الْاَشْياءِ بالْقَهْرِ لَها وَ القُدْرَة عَلَيْها وَ بانَتِ الْاَشياءُ مينْهُ بِالْخُضوعِ لَهُ.» (نهج البلاغه ، خطبه 152)
مغايرت و جدايي او از اشياء به اين است كه او قاهر و قادر و مسلط بر آنهاست و البته هرگز قاهر عين مقهور و قادر عين مقدور و مسلط عين مسخّر نيست و مغايرت و جدايي اشياء از او به اين نحو است كه خاضع و مسخّر پيشگاه كبريايي او مي باشند و هرگز آن كه در ذات خود خاضع و مسخّر است( عين خضوع و اطاعت است ) با آن كه در ذات خود بي نياز است، يكي نيست. جدايي و مغايرت حق با اشياء به اين نحو نيست كه حد ومرزي آنها را از هم جدا كند بلكه به ربوبيت و مربوبيت، كمال و نقص و قوت و ضعف است.
در كلمات علي(ع) از اين گونه سخن بسيار مي توان يافت. همة مسائل ديگر بر اساس اين اصل است كه ذات حق وجود مطلق و بي نهايت است و هيچ نوع حد و ماهيت و چگونگي دربارة او صادق نيست.
مجموعه آثار شهيد مطهري ج14 ـ سيري در نهج البلاغه صفحه: 395
شهيد مطهري
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.